نویسنده: فؤاد شعبان
مترجم: یاسر فرحزادی



 

جایگاه اصلی مکتب آخرالزمانی در دستور کار دولت آمریکا در زمان ریاست جمهوری جرج بوش ستیزه جویانه تر از خط مشی این کشور در قبال تعارض اعراب و اسرائیل نبود. با این همه، این خط مشی تنها منحصر به دولت ایالات متحد نیست. اعتقادات یهودی - مسیحی در بسیاری از سطوح کشور آمریکا در کانون اظهارنظرها، رفتار و دخالت فعال در امور جهان عرب جای گرفته است.
سه رویداد، نقطه ی عطف چشم گیری در تحول نوین سیاست و مذهب آمریکا و خط مشی این کشور نسبت به مسئله ی فلسطین است:
1. تأسیس کشور اسرائیل در سال 1947.
2. مشارکت علنی راست گرایان مسیحی در مبارزات انتخاباتی آمریکا در سال 1984.
3. حملات وحشیانه به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون در 11 سپتامبر 2001.
به نظر نمی رسد که این حوادث مهم مستقیم در ارتباط با دخالت آمریکا در امور جهان عرب باشند، ولی تجزیه و تحلیل سیاست داخلی و خارجی آمریکا ارتباطی مستحکم، خواه پنهان را آشکار می سازد. این تحلیل که در این جا ارائه می شود، مختصر و گزینشی خواهد بود، اولاً به خاطر خیل انبوهی از مطالب مربوط و ثانیاً به خاطر این که در زمان نوشتن این مطالب تقریباً هر روز حوادثی رخ می دهند که تا حدی پی آمد سه رویداد مذکور هستند.
سنت یهودی - مسیحی رشته ای پیوسته است که بسیاری از ابعاد زندگی آمریکایی را به هم پیوند می دهد. در تاریخ معاصر، این سنت را می توان از باب تمام نشانه های دقیق و نمادین در این سه رویداد شرح داد. تأسیس کشور سیاسی اسرائیل نه تنها حاصل ملاحظات سیاست خارجی بود، بلکه از دل مشغولی دائم غربی ها در خصوص تصورات آخرالزمانی و پیش گویی های ارمیای نبی نشأت می گرفت. نتایج این رویداد فراتر از پی آمدهای سیاسی و خصومت های نظامی بود. اسرائیل عقیده ی مربوط به تصور آخرالزمانی از جهان را میان گروه بسیار قدرتمند راست گرایان مسیحی در ایالات متحد تقویت کرد. از آن زمان به بعد موجی از فعالیت ها در سطوح مختلف صورت گرفت که از این تصور آخرالزمانی یهودی - مسیحی ناشی می شد.
تشریح این تصور سزاوار تحلیلی مفصل است. در سال 1950، یعنی سه سال بعد از تأسیس اسرائیل، ویلیام داگلاس(1)، رئیس بازنشسته ی دیوان عالی ایالات متحد. سفری به دور دنیا انجام داد و تجارب خود را در کتابی به نام سرزمین های عجیب، مردمان دوست داشتنی ثبت کرد. داگلاس در سوریه، عراق و اردن از اردوگاه های پناهنده فلسطینی بازدید کرده بود که به تازگی توسط اسرائیلی ها بیرون رانده شده بودند. او دل سوزانه زندگی فلاکت بار و فقر این پناهندگان را توصیف کرده است. او به خصوص در بازدید از اردوگاه پناهندگان سوخنا(2) در اردن که شانزده هزار نفر در آن جا مستقر بودند، سوءتغذیه و شرایط فلاکت بار و فقر اذعان می کند، ولی نتیجه گیری او همسان با شیوه ی کلی گویی خاورشناسان غربی از مسلمانان و اعراب است. حقیقت آن است که این پناهندگان در نتیجه ی تأسیس کشوری برای مردمان دیگر در زادگاهشان آورده شده بودند و داگلاس به این موضوع عنایتی ندارد. داگلاس در تمام یادداشت های خود پناهندگان فلسطینی را «عرب» یا «مسلمان» خطاب می کند و به ندرت از واژه ی «فلسطینی» استفاده می کند.
داگلاس در بحبوحه ی این صحنه ی فاجعه بار شرایط را با عبارتی صریح همراه با دلایل آن خلاصه می کند:
مصیبت جهان عرب فعلاً اسهال خونی است، زیرا توجه خاصی برای مصونیت کودکان و دیگر اقشار جامعه در برابر این بیماری صورت نگرفته است. اسهال خونی و سوءتغذیه دست به دست هم داده اند. در جهان اسلام اگر غذا به حد کافی برای اطعام کل اعضای خانواده در دسترس نباشد، اول پسر و مردان و در آخر دختران و زنان غذا می خورند. این جا دنیای مردسالاری است. از زمان تولد و در تمام دوران زندگی به جنس مذکر بها داده می شود.
در سوخنا نمونه ای از این مردسالاری را مشاهده کردیم. در یکی از بیمارستان های صحرایی پرستاران انگلیسی در حال تزریق آمپول به برخی از کودکان زیر یک سال بودند. از یکی از پرستاران لاغر و چشم آبی که موهای طلایی داشت. پرسیدم «مشکل چیست؟» پاسخ داد «این ها دخترانی هستند که به خاطر سوءتغذیه و اسهال خونی دارند می میرند».
- آیا این مورد در این اردوگاه زیاد است؟
- من یک ماه است که این جا هستم. می توانم بگویم که زندگی حداقل دویست دختر کوچک را به همین شیوه نجات دادیم.(3)
مکان اردوگاه سوخنا، مواردی از علایق فرهنگی و دینی را به یاد رئیس بازنشسته ی دیوان عالی می اندازد. در سرزمینی که اشتران عرب «سرزمین سوخته(4) را در تلاش برای یافتن خرده غذایی» جست و جو می کنند، داگلاس بلافاصله اشاره می کند:
این فلات بخشی از سرزمین موآب(5)است که گاهی به نام کوه یا رشته کوه های عباریم(6) شناخته می شود. موسی اولین بار از موآب، سرزمین موعود را مشاهده کرد. این جا سرزمین عقرب و افعی است. این جا منطقه ی مارهای زهرآگین است که آوازه ی آن در کتاب مقدس آمده است (کتاب اعداد(7) 21:6). بارندگی در موآب بسیار کم است؛ هر سال پانزده تا 25 سانتیمتر باران می بارد. این سرزمین در تابستان خشک و بی آب است. در این جا قوم اسرائیل زمین را می کندند تا به آب برسند. آن ها با خود می خواندند «ای چاه! ظاهر شو. بخوانید شما بر آن». (کتاب اعداد 21:17). حضرت موسی در این جا در سرزمین موآب در نقطه ای ناشناخته دفن است. (کتاب تثنیه(8)34:6) (9)
مجموعه عقاید یهودی - مسیحی، به خصوص در واکنش های داگلاس به نحوه ی نگرش خود از کشور تازه تأسیس اسرائیل آشکار می شود. او در کنار «سرهنگ معروف ارتش اسرائیل، موشه دایان و همسر او روت(10) از شهر اورشلیم بازدید می کند». داگلاس به عزم اعراب اشاره می کند که تا پای جان از زیارتگاه های مقدس خود دفاع می کردند و در کنار این مسئله او «پی به تعصب مذهبی می برد که در قلب بسیاری رشد پیدا کرده بود». با این حال، داگلاس تنها گفته ی احساسی دایان را تمجید می کند؛ «این نقاط تاریخی از آنِ ما است و باید آن ها را تصرف کنیم».(11)
برخلاف توصیف داگلاس از زندگی نومیدکننده و فلاکت حاکم بر اردوگاه های پناهندگان فلسطینی، گزارش او از زندگی تازه واردان اروپایی بسیار دل گرم کننده است. یهودیان از کنیسه بیرون می آمدند به «خانه هایشان بازمی گشتند. کودکان در امتداد مسیر به این طرف و آن طرف می رفتند و بازی می کردند. یک خاخام که غرق مکاشفه بود، به آرامی از میان دهکده قدم می زد. مردان و زنان با چهره هایی غرق در شادی و آرامش از کنیسه ها بیرون می آمدند». داگلاس می گوید «برای آن هایی که به سختی از چنگال سرسپردگان هیتلر جان سالم به در برده بودند، این جا در حقیقت، سرزمین موعود بود. در این جا مهاجران از ترس و مرگ دردآور گریخته و به دامان امن وادی آزاد و آرام پناه برده بودند... آزادی که تازه به دست آورده بودند از چشمانشان، از نوع قدم زدنشان و از خنده ی کودکان موج می زد».(12)
تمجید و تجلیل داگلاس از اسرائیلی ها هم از اراده ی محکم این قوم و هم از تحصیل او در زمینه ی سنت پیش گویی های مرتبط با کتب مقدس نشأت می گرفت. او در اورشلیم با رئیس دیوان عالی اسرائیل که به تازگی منصوب شده بود، دیدار می کند. این برخورد او را به یاد تعالیم یهودی - مسیحی خود می اندازد. او می گوید:
این مکان شاهد گرد آمدن مردمان تبعید شده ای است که از بسیاری از سرزمین های دیگر به این جا آمده اند. آن ها آمده اند تا اورشلیم و سرزمین مقدس را احیا نمایند، این سرزمین را وقف آزادی بشر کنند، این شهر را شهر پرهیزکاران کنند و به این ترتیب، پیش گویی را محقق نمایند. این وکلا و قضات نیز همانند یهودیانی که در پایگاه های ارتش اسرائیل مشغول خدمت هستند یا در مزارع به کشت و زرع مشغولند، خوش قریحه هستند. آن ها عشق دارند، نیروی محرک و هدف و آرمان دارند. آن ها خود را وقف جنگ مذهبی در این سرزمین، در این شهر جاودانه کرده اند. آن ها در اورشلیم در حال برپا نهادن بنیان های پایتخت کشور جدید اسرائیل هستند.(13)
اشتیاق، هدف، آرمان و از خودگذشتگی نسبت به جنگ مذهبی، از خصوصیات قابل ستایش در بین ساکنان یهودی است. از سویی عزم اعراب برای دفاع از موطن خود تنها تعصبی مذهبی توصیف می شود. داگلاس همچنین جمله ای به نقل از بن-گورین [اولین نخست وزیر اسرائیل] بیان می کند که:
ما معتقدیم اورشلیم همانند سه هزار سال پیش پایتخت متحد و «جاودانه» ی اسرائیل خواهد شد و تا ابد باقی خواهد ماند». (به تقلید از کتاب جان بارکلی).
داگلاس به نشانه ی تأیید، اقدامات اتحادیه ی تجاری هیستادروت(14) را [که به اسکان یهودیان در فلسطین کمک می کرد] «خدماتی ارزشمند در جهت آرمان صهیونیسم» توصیف می کند «...که بیش از هر گروه دیگری مسئول آبادسازی و اسکان در اسرائیل است».
داگلاس در یکی از فصول کتاب، تحت عنوان شهر ابدی، بازدید خود از شماری از مکان های باستانی مسیحیان را توصیف می کند و شعارگونه از راهنمای سفر می پرسد «تمام اورشلیم از منظر من معبدی مسیحی است. اعراب چه گونه می توانند ادعای این سرزمین را کنند؟»(15) نسل های متوالی از مسیحیان غربی که هرگز پا به این سرزمین نگذاشته اند، این سؤال را مطرح ننموده اند، اما در واقع، چه کسانی هستند که مالکیت این سرزمین را از روی مشیت الهی تلقی می کنند؟
او در ابتدای فصلی که به توصیف نبرد بر سر فلسطین اختصاص داده است، اسلام را به خوانندگان به این شکل معرفی می کند «جهان اسلام که به واسطه ی محمد(ص) به قرآن خلاصه شده است». طبق نظر داگلاس، «محمد(ص) دینی جنگ طلب و گروهی پیرو افراطی از خود به جای گذاشته است که از کتاب قرآن و شمشیر برای فتح قلمروها استفاده می کردند». در مقابل، تهاجم مبارزان صلیبی به جهان عرب از منظر داگلاس «آرمانی مقدس» جلوه گر می کند، برای این که هم چون نگرش پاپ اوربان دوم(16) «خداوند این طور می خواهد» اعرابی که در مقابل این مهاجمان پیکار می کنند «رهبری داشتند که به واسطه ی تعصبی مذهبی آن ها را تحریک می کرد. از منظر آن ها، جهاد تکلیف دینی بود».(17)
وظیفه ی اطمینان از جدایی دین از سیاست و محافظت از تضییع آزادی های مدتی در برابر تعصبات مذهبی به عهده ی رئیس دیوان عالی ایالات متحد و دیگر قضات این کشور گذاشته می شود. داگلاس در مقام رئیس دیوان عالی به شایستگی وظایف خود را ادا کرده بود. با این حال، زمانی که نوبت به نحوه ی برخورد داگلاس با اسلام می رسد، تمام این وظایف بی ارتباط می شوند و نگرش او نسبت به این اعتقادات در میراث یهودی - مسیحی آمریکا جای می گیرد.
سبکی که رئیس اسبق دیوان عالی کشور از آن بهره می گیرد، بسیار آشنا است. همان طور که مشاهده کردید، مسافران و مبلغین آمریکایی به جهان عرب از این سبک استفاده می کردند. بعد از 11 سپتامبر، راست گرایان مسیحی در آمریکا با تأکید ویژه ای از این سبک بهره می گیرند.
مجلس ایالات متحد در ارتباط با تعارض فلسطینیان و اسرائیلی ها حتی تعصب و اشتیاق بیش تری از خود بروز داده است. کنگره بارها و بارها قطعنامه هایی را صادر کرده و از دولت درخواست نموده تا اورشلیم را به عنوان پایتخت یکپارچه ی اسرائیل به رسمیت بشناسد و سفارت خانه ی خود را به آن منتقل کند. علاوه بر این، کنگره با بی اعتنایی تمام نسبت به موارد نقش حقوق بین الملل و طرح قطعنامه های بی شمار در خصوص اسرائیل تصویب کرده که سالانه میلیاردها دلار به صورت کمک بلاعوض و وام در اختیار این رژیم قرار بگیرد. این تصمیم های یکپارچه ی کنگره مطابق با اظهارات و اقدامات اعضا و دیگر سیاستمداران و رهبران مذهبی و شخصیت های سیاسی - اجتماعی آمریکا است.
در سال 1997 نیوت گینگریچ(18) به اسرائیل سفر کرد تا در مراسم سومین سالگرد اشغال اورشلیم شرکت کند و در حقیقت، مهر تأییدی باشد بر قطعنامه هایی که توسط کنگره به اتفاق آرا در به رسمیت شناختن اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل به تصویب رسیده بود. سخنگوی مجلس نمایندگان آمریکا حتی در مورد هزاران عربی که از شهر زادگاه و نیاکان خود تبعید شده بودند یا نسبت به رفتار غیرانسانی که روزانه با اعراب باقی مانده در این شهر صورت می گیرد، کوچک ترین اشاره ای نکرد. او در مقام رئیس مجلس ایالات متحد به ده ها قطعنامه ی سازمان ملل در محکومیت اشغال اورشلیم توسط اسرائیل به عنوان نقش قوانین بین المللی و ابتدایی ترین حقوق انسانی هیچ عنایتی نداشت. در گفتمان مرتبط با مشیت الهی هیچ جایگاهی برای چنین موضوع های پیش پا افتاده ای در نظر گرفته نشده بود.
ال گور، معاون رئیس جمهور [و به عنوان نامزدی که احتمال موفقیت در انتخابات ریاست جمهوری را داشت] از اسرائیل دیدن کرد تا در مراسم جشن تحقق معجزه ای «سه هزار ساله، شرکت کند: معجزه ای که همان تأسیس کشور سیاسی اسرائیل به شمار می رفت. هنگامی که یکی از گزارش گران در این مراسم درباره ی احساس او در ارتباط با بیش از چهار میلیون فلسطینی که از زادگاه سه هزار ساله ی نیاکان خود رانده شده و دست به گریبان درد و رنج و فقر ناشی از تبعید بودند، سؤال پرسید، ال گور به طور دردناکی پاسخ ترحم آمیزی داد «اجازه بدهید به گذشته فکر نکنیم و آینده ای بهتر را برای همه انتظار داشته باشیم». تنها کسی که با سنت و اسطوره ی فرهنگی این سبک رشد یافته می تواند به یک نشانه «تحقق معجزه ای سه هزار ساله را به جشن بنشیند» و به اعراب توصیه کند تا «در مورد گذشته فکر نکنند».
ارتش اسرائیل اردوگاه سازمان ملل [آوریل 1996] در قانا را بمباران کرد و در این حمله سیصد غیر نظامی که به آن جا پناه برده بودند، جان خود را از دست دادند. مدت کوتاهی بعد از این قتل عام، رئیس جمهور کلینتون پذیرای نخست وزیر اسرائیل در پایگاه نیروی هوایی وایتمن(19) بود. کلینتون با گرمی از او استقبال کرد و در اظهاراتی از «ارزش های مشترک» دو کشور تجلیل کرد.
تام دیلی و دیک آرمی(20)، از اعضای برجسته ی کنگره، چندین بار در سال 2002 به صورت جداگانه در برنامه های تلویزیونی حضور یافتند و آشکارا تمایل شخصی خود را بیان کردند که تمام چهار میلیون فلسطینی باید از فلسطین نقل مکان کنند، زیرا «در سرزمینی که متعلق به اسرائیل است!» جایی برای آن ها وجود ندارد. دیک آرمی رهبر اکثریت (نماینده ی تگزاس) خطاب به مجری (برنامه ی «هاردبال»، اول می 2002) کریس متیوز، کرانه ی باختری و غزه را از آن اسرائیل نامید و گفت فلسطینی ها باید آن جا را ترک کنند و مانند «یهودیان که از سراسر جهان آمدند و کشور خود را در فلسطین تأسیس کردند» در جای دیگری برای خود کشور تشکیل دهند. متیوز چندین بار امکانی را برای آرمی فراهم می کند تا خواسته ی خود را که به نوعی پاکسازی نژادی بود، انکار کند، ولی رهبر جمهوری خواه مجلس پافشاری می کند که فلسطینی ها باید نقل مکان کنند.
تام دیلی هم (در برنامه ی هفتگی «دیدار با مطبوعات»، پنجم می 2002) کرانه ی باختری را «یهودیه و سامریه» نامید و خواستار انتقال فلسطینیان شد، زیرا «این سرزمین از آن اسرائیل است». این دو رهبر که در بالاترین بدنه ی قانون گذاری کشور قرار دارند، برای بیان و درخواست عملیات پاکسازی نژادی آن هم در مقیاس گسترده با هیچ مشکل و اعتراضی مواجه نمی شوند، زیرا این سرزمین «به مردم یهود تعلق دارد». در قبال این سخنان هیچ مخالفت عمومی از سوی گروه های حقوق بشر، آزادی های مدنی یا دیگر گروه ها شنیده نمی شود.
در روز سه شنبه، هجدهم فوریه ی 2000، گزارش گر 86 ساله ی سرشناس و کهنه کار اخبار، سارا مک لندن [که 52 سال اخبار کاخ سفید را پوشش می داد] به مجری برنامه ی «صدای آمریکا» گفت که بزرگ ترین رئیس جمهور آمریکایی از منظر او هری اس. ترومن است. به چه دلیل؟ «زیرا اگر ترومن نبود، اسرائیلی وجود نداشت!» در همین روز، هر سه رقیب جمهوری خواه که برای نامزدی حزب خود مبارزه می کردند - بوش، مک کین و کایز(21)- به سؤال لری کینگ درباره ی این که «آیا اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت خواهید شناخت؟» این گونه پاسخ می دهند:
بوش: بلافاصله این کار صورت خواهد گرفت.
مک کین: یقیناً.
کایز: من اعتقاد دارم که این کار باید حتماً صورت گیرد.
بوش می گوید در صورتی که «منافع حیاتی آمریکا» به خطر بیفتد، ارتش را برای اقدامات لازم وارد عمل خواهد کرد و برای نمونه «به خطر افتادن امنیت اسرائیل» را مصداق این منافع ذکر می کند.
در خلال مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 2000، جرج بوش و ال گور در یازدهم اکتبر 2000، در مناظره ای شرکت می کنند. یکی از سؤالات درباره ی مواضع آن ها در خصوص تعارض بین اعراب و اسرائیل است. بوش می گوید که صلح در خاورمیانه بخشی از منافع حیاتی ایالات متحد است. ال گور پاسخ می دهد که سوریه باید سه اسیر جنگی اسرائیل را آزاد کند، عرفات باید به پایان خشونت ها دستور دهد و عراق را هم چنان تهدید ارزیابی می کند. او می افزاید که اسرائیل باید در همه حال احساس امنیت کند، زیرا روابط بین آمریکا و اسرائیل همیشگی است و به واسطه ی پیوندهای عقیدتی و سنتی که حوادث در آن تغییری وارد نمی کند، تقویت خواهد شد. بوش با تندی می گوید که اسرائیل همیشه متحد آمریکا باقی خواهد ماند و دستور توقف خشونت ها را صادر کند. میانجی این جلسه ی مناظره در خصوص آن نکته - بدون هیچ گونه کنایه ای در لحن خود - به این نتیجه می رسد که هیچ کدام از این دو [نامزد] اعتقادی به لزوم جانبداری از سوی ایالات متحد ندارد!
کلینتون در خلال آخرین روزهای دوران ریاست جمهوری، مارک ریچ(22)را مورد عفو قرار می دهد. مارک ریچ به اتهام فرار مالیاتی و کلاهبرداری تحت تعقیب مقامات اروپایی بود. کلینتون برای دفاع از تصمیم خود به مقادیر هنگفتی که توسط ریچ به اسرائیل داده شده، اشاره می کند و میانجی گری بسیاری از مقامات ارشد سابق و فعلی اسرائیل را در خصوص این تصمیم خاطرنشان می شود. سرانجام در اکتبر 1994، بعد از امضای توافق نامه ی وادی عربه(23) در اردن، کلینتون به اسرائیل سفر می کند و در آن جا خطاب به کنِست(24) اسرائیل بار دیگر از ارزش های فرهنگی و انسانی که دو ملت را به هم پیوند می دهد، تجلیل می کند.
کلینتون حتی بعد از ترک مسند قدرت به اظهارات خود در حمایت از اسرائیل ادامه می دهد. مثلاً در 29 ژولای 2002، کلینتون در سخنرانی خود در محفل مهمانی که به منظور جمع آوری کمک به اسرائیل در کانادا تشکیل شده بود، بار دیگر حمایت خود از اسرائیل را خاطرنشان می شود و بیان می کند که اگر امنیت اسرائیل به خطر بیفتد، حاضر است خود سلاح به دست بگیرد و در خط مقدم، سنگر به سنگر به دفاع از این رژیم بپردازد. این سخنان از شخصی شنیده می شود که در خلال جنگ ویتنام از پیوستن به ارتش کشور خود امتنان کرده بود.
نشریه ی اینترنتی میدِاست مانیتور(25) در مبارزه ی انتخاباتی سال 1984 طی مقاله ای طولانی (ژانویه ی 1985) به ارزیابی تعهدات نامزدهای کرسی های کنگره در خصوص حمایت از اسرائیل در جنگ با اعراب می پردازد. در حقیقت، نگاهی دقیق به خط مشی های دو حزب [جمهوری خواه و دموکرات]، تعهدی خلل ناپذیر را در خصوص حفظ امنیت و اهداف اسرائیل در خاورمیانه نشان خواهد داد. حزب جمهوری خواه از تلاش هایی که برای کمک به استقرار یهودیان شوروی در فلسطین انجام داده بود و مشارکت شخصی رئیس جمهور ریگان در ساخت بنای یادبود هولوکاست به خود می بالید. با این حال، دموکرات ها خط مشی متزلزل دولت ریگان در خصوص تعارض اعراب و اسرائیل حمایت مؤثرتری را اتخاذ می کنند. دموکرات ها وعده می دادند تا برای حل اختلافات در خاورمیانه تلاش خواهند کرد، البته بدون آسیب زدن به «منافع اسرائیل».
در جبهه ی مذهبی این موقعیت حتی آزاردهنده تر است، به خصوص به این خاطر که تمام بازیگران این جبهه در حقیقت، «از نوع محافظه کاران دلسوز» هستند. در سال 1985، مجمع بین المللی مسیحیان، اولین همایش صهیونیستی - مسیحی خود را در 27 آگوست در بازل سوئیس تشکیل داد. این همایش بسیار شبیه به اولین همایش صهیونیستی بود که توسط هرتزل(26) در سال 1897 در همان تالار برگزار شده بود. این همایش به این نتیجه رسید که اورشلیم - شهر داوود - پایتخت ابدی و یکچارچه ی اسرائیل است و اسامی مناطق یهودیه و سامریه که به غلط توسط اعراب به کرانه ی باختری نام گذاری شده است، به استناد حقوق کتب عهد عتیق بخشی از اسرائیل هستند.
پت رابرتسون، جری فال ول، تیم لائی، هال لیندسِی، ویلیام اچ. آرمسترانگ، اورال رابرتز(27) و شمار زیادی از دیگر رهبران مذهبی همواره رویدادهای پیش آمده در خاورمیانه، به خصوص حوادث مربوط به اسرائیل را در ارتباط با اجرای طرح هزاره [یا عصر سعادت] از سوی خداوند می دانند. بیلی گریم که به خاطر حس انسان دوستی و دل رحمی، شناخته شده و مورد احترام میلیون ها نفر بود، در همان ابتدا که موجی از اظهارات هماهنگ به طرفداری از اسرائیل ایراد می شد، نظر خود را بر پایه ی اعتقادات مذهبی بیان می کند، فیلمی است که مدت کوتاهی پس از تأسیس کشور اسرائیل با نام «سرزمین او» ساخته می شود. توصیف آلفرد لیلینتال(28) از این فیلم، زیبایی و تأثیر آن بر بیننده را تشریح می کند:
فیلم زیبای «سرزمین او» ساخته ی بیلی گریم تأثیر روشن و خاصی بر پانزده میلیون بیننده ای داشته است که در ایالات متحد و کانادا به دیدن آن نشسته اند. این نگاه بسیار عالی تصویری و تجسمی از سرزمین اسرائیل همراه با پیش گویی های منقول از کتب مقدس و ترانه های مذهبی، به تجلیل از این حقیقت می پردازد که خداوند تحقق کلام خود به یهودیان را با بازگرداندن قوم اسرائیل در قرن بیستم میلادی حفظ نموده و وعده های پیش گویانه خود در 2500 سال پیش را محقق ساخته است. همان طور که تبلیغات فیلم هم نشان می دهد «اسرائیل امروز، گواهی زنده بر کلام پیش گویی های کتب عهد عتیق و نشانه ای از بازگشت پیروزمندانه ی مسیح است». تولد دوباره ی کشور اسرائیل که در 29 نوامبر 1947 طی حکمی از سوی سازمان ملل اعلام شد، به راستی بزرگ ترین رویداد مرتبط با کتب مقدس است که در خلال قرن بیستم میلادی به وقوع پیوست.(29)
کشیش گریم نسبت به فلسطینی هایی که از «سرزمین او» در راستای تحقق طرح الهی رانده شده بودند، هیچ کلام ترحم آمیز یا دلسوزانه ای بیان نمی داشت. آن چه که ذکر آن مهم است، محبوبیت و تأثیر عمیق این راهبران مذهبی است؛ طوری که می گویند، ده ها میلیون نفر برنامه های تلویزیونی این راهبران را مشاهده می کنند و در گردهم آیی آن ها شرکت می کنند.
تعبیرات تحت اللفظی از پیش گویی های کتب مقدس و استعمال این پیش گویی ها در خصوص حوادث امروزی همواره و به شکلی علنی بسیاری از گروه ها و اشخاص مذهبی و سیاسی را به چالش می کشد. از این گذشته، بسیاری با حملات وحشیانه به اسلام و مسلمانان، شعار خیر در برابر شر که کل کشورها و گروه های قومی - نژادی را در قالب یکی از این دو قرار می دهد و حمله ی یک تنه برای «جنگ علیه تروریست» مخالفت می کنند. گروه های مذهبی مختلفی با این نوع گرایش ها مخالف هستند: شورای ملی کلیساها، کلیساها برای تحقق صلح در خاورمیانه، کلیسای پروتستان لوتری(30) در آمریکا و مجمع عمومی کلیسای پرسبیتری، تنها تعداد معدودی از خیل گروه های مخالف هستند.
در هفتم اکتبر 2002، یک روز بعد از حمله ی جری فال ول به اسلام و تروریست نامیدن حضرت محمد(ص)(31)، شورای ملی کلیساها (نماینده ی 36فرقه با پنجاه میلیون عضو) بیانیه ای را به اتفاق آرا صادر می کند و حملات مذبوحانه ی فال ول را محکوم و بی اعتبار می خواند و این اظهارات را تنفرآمیز و مخرب قلمداد می کند. در 27 ژوئن 2002، این شورا با پیوستن به گروه کاری مربوط به حقوق مدنی و حق رأی(32)، مربوط به انجمن ستاد بین مذاهب واشینگتن، سندی را صادر و به رئیس جمهور، دادستان کل و کمیته های قضایی مجلس نمایندگان و سنا ارسال می کنند. این سند لزوم صیانت از کشور را در برابر خطرات و صدمات بیش تر خاطرنشان می کند «اما در مورد انتخاب شیوه هایی که همان آزادی مورد دفاع از سوی ما را با خطر مواجه می کند» هشدار می دهد. این بیانیه با اشاره به این که«از زمان حادثه ی 11 سپتامبر رعایت تشریفات قانونی تضعیف شده است» بیان می کند «افرادی که به صورت غیر قانونی دستگیر و بازداشت شده اند باید آزاد شوند. متهمان باید در محکمه ای عادلانه و علنی فرصتی برای رویارویی با شاکیان داشته باشند و باید دسترسی به نظارت قضایی هدفمند در دستور کار قرار گیرد».(33)
الِنی کی. هوساگ(34)، رئیس شورای ملی کلیساها و باب ادگار(35) دبیر کل این شورا در بسیاری از محافل مختلف نسبت به تعصب و نفرتی که به واسطه ی تقسیم جهان به «ما» و «آن ها» و «خیر» و «شر» به وجود آمده، هشدار داده اند. باب ادگار در نوزدهم ژوئن 2002، به حملات کشیش جری واینز(36) به اسلام و پیامبر اسلام واکنش نشان می دهد. ادگار با اشاره به احساس نگرانی که از بابت این اظهارات در بین بسیاری از مسیحیان به وجود آمده، بیان می کند «تقریباً بسیاری از باپتیست های جنوب همراه با باپتیست های آمریکا و دیگران آشکارا نگرانی خود را نسبت به این زبان تفرقه انگیز ابراز کرده اند و تأکید دارند که واینز از طرف آن ها صحبت نمی کند. آن ها با اظهار تأسف اشاره می کنند که اظهارات واینز خشم و ترس را میان بسیاری از مسلمانان بر می انگیزد و حتی اگر باعث بروز اقدامات نفرت انگیز از سوی ما نسبت به مسلمانان نشود، حداقل باعث ایجاد احساس بی حرمتی و بدگمانی ما نسبت به آن ها می شود».
رئیس کلیسای پروتستان لوتری در آمریکا، اسقف اعظم مارک اس. هانسون(37)، با همان طبع بردباری و شفقت مسیحی، در سومین سالگرد 11 سپتامبر نامه ای خطاب به مسیحیان منتشر می کند و در آن بیان می کند «ما برای آن هایی که صرفاً به خاطر قومیت و نژادشان انزوا و مظنون بودن را تجربه می کنند، به پیش خداوند متعال دعا می کنیم». مجمع عمومی کلیسای پرسبیتری در مخالفت با تاب و تب ستیزه جویانه ای که بعد از 11 سپتامبر واشینگتن را فرا گرفته بود، پیامی را «خطاب به کلیسا و مردم» صادر می کند:
ما این کلام را از سر نگرانی برای صلح و به خاطر بسیاری از دیگر کلیساها در سراسر جهان، خطاب به کلیسا و دولتمان بیان می کنیم. اعضای کلیساهای مختلف عمیقاً در خصوص نظریه ی جدید حکومت مبنی بر پیشبرد اقدامات نظامی بازدارنده و تأثیر احتمالی آن بر مردم عراق ابراز نگرانی می کنند.
برای درک تأثیر این سازمان ها بر جریان غالب مسیحیان و گستره ای که در بر دارند، تنها کافی است به کلیساهای وابسته به آن ها نگاهی داشته باشیم. مثلاً کلیساها برای تحقق صلح در خاورمیانه، برنامه ای در واشینگتن است که سازمان های مختلفی چون کمیته ی اداری هواداران آمریکایی، مجمع کاتولیکی اعضای ارشد مؤسسات حقوقی بشری، کلیسای مسیحی (حواریون مسیح)، کلیسای برادران دینی، خدمات جهانی کلیسا، کلیسای اسقفی، کلیسای پروتستان لوتری در آمریکا، کمیته ی هواداران در مجمع ملی قانون گذاری، مبلغین مری نول(38)، کمیته ی مرکزی منونیت(39) [فرقه ای از مسیحیان مخالف تعمید]، شورای ملی کلیساهای مسیحی در ایالات متحد، کلیسای پرسبیتری(ایالات متحد)، کلیسای اصلاح شده در آمریکا، انجمن جهانی موحدان، کلیسای متحد مسیح و کلیسای متحد متدیست را در بر می گیرد.
اعضای شورای ملی کلیساها شامل موارد ذیل نیز هستند:
- کلیسای اسقی متدیست های آفریقایی
- کلیسای صهیونیستی اسقفی متدیست های آفریقایی
- پیمان باپتیست ها
- کلیسای باپتیست آمریکایی در ایالات متحد
- قلمروی اسقفی مسیحیان ارتودوکس انطاکیه ی آمریکای شمالی
- قلمروی اسقفی کلیسای ارمنی آمریکا
- کلیسای مسیحی (حواریون مسیح)
- کلیسای اسقفی متندیست های مسیحی
- کلیسای برادرن دینی
- کلیسای ارتودوکس قبطی در آمریکای شمالی
- کلیسای اسقفی
- کلیسای پروتستان لوتری در آمریکا
- اجتماع متحد هواداران
- قلمروی اسقفی ارتودوکس یونانی آمریکا
- کلیسای اصلاح شده ی مجارستانی آمریکا
- شورای بین المللی جامعه ی کلیساها
- کلیسای پرسبیتری کره در آمریکا
- کلیسای ارتودوکس سوری مالانکارا(40)
- کلیسای مار توما(41)
- کلیسای موراوین (42) در قلمروی شمالی و جنوبی آمریکا
- مجمع ملی باپتیست های آمریکا
- مجمع ملی باپتیست های ایالات متحد، به ثبت رسیده
- مجمع ملی مبلّغین باپتیست آمریکا
- کلیسای ارتودوکس در آمریکا
- مناطق تحت قلمروی اسقف اعظم کلیسای ارتودوکس روسیه در ایالات متحد
- گردهم آیی سالانه ی فیلادلفیا از انجمن مذهبی هواداران
- کلیسای ملی کاتولیک لهستان در آمریکا
- کلیسای پرسبیتری (ایالات متحد)
- مجمع ملی باپتیست های پیشرو، به ثبت رسیده
- کلیسای اصلاح شده در آمریکا
- کلیسای ارتودوکس صربی در ایالات متحد و کانادا
- کلیسای سوئدن بورگ(43)
- کلیسای سوری ارتودوکس انطاکیه
- کلیسای اوکراینی ارتودوکس آمریکا
- کلیسای متحد مسیح
- کلیسای متحد متدیست ها
کشیش باپتیست و دکتر چارلز کیمبل(44) از جمله افراد برجسته ای هستند که مخالف سیاست های پس از حادثه ی 11 سپتامبر هستند. او ریاست گروه مذهب دانشگاه ویک فارست(45) را به عهده دارد. دکتر کیمبل در خصوص اظهاراتی که سیاستمداران و رهبران مسیحی آمریکا به طرفداری از اسرائیل بیان می کنند، می گوید:
امیدوارم که مسیحیان آمریکا در خصوص دست یابی اسرائیلی ها و فلسطینی ها به صلح، عدالت و امنیت به اتفاق نظر برسند. مسیح حافظ صلح بود. ما هیأت سازش را به نام مصلحان می خوانیم. آیا این هیأت در واقع، دلالت بر آن دارد که عیسی خواستار اخراج مسیحیان و مسلمانان فلسطینی از اسرائیل و فلسطین است یا آن کسی که در بدترین حالت از کشتار دائمی در خاورمیانه حمایت می کند، نماینده ی اعتقادات مسیحیان است. (این متن از سوی جیم وتکام(46) دریافت شده است. کلیساها برای تحقق صلح در خاورمیانه، سی ام سپتامبر 2002).
جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق ایالات متحد، از چهره های سرشناس در مجمع باپتیست های جنوب است. او بارها و بارها آشکارا مخالفت خود را با سیاست ها و اقدامات سیاسی و مذهبی نادرست ابراز کرده است. کارتر دخالت مذهب در سیاست را «در نتیجه ی ترک برخی از اصول ابتدایی مسیحیت» توصیف می کند. او هم چنین از طرز رفتار بنیادگرایانه و جزم اندیشانه که مخالفان را افرادی گمراه، پست و مادون انسان توصیف می کند، به شدت انتقاد می کند. (مصاحبه با نشریه ی چشم انداز(47)، ایلیش مگاروی(48)، چهارم می 2004).
فهرست گروه ها و افرادی که مخالف گرایش های افراطی جناح راست [که در ایالات متحد طرفداران بیش تری پیدا کرده است] هستند، بسیار طولانی است. گاهی اوقات جار و جنجال و شعارهای صهیونیست های مسیحی، اظهارات این مخالفان را تحت الشعاع خود قرار می دهد. با وجود این، آن ها در آن جا حضور دارند و بر صحنه ی مذهبی و سیاسی تأثیرگذار هستند.

پی نوشت ها :

1. William Douglas
2.Sukhne
3. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحه ی 250.
4.Scorched earth؛ منطقه ای که به خاطر جلوگیری از دسترسی دشمن متجاوز به امکانات حیاتی آن ویران می شود.-م.
5.Moab
6.Abarim
7.Numbers؛ چهارمین کتاب از تورات.-م.
8.Deuteronomy؛ پنجمین کتاب از اسفار پنجگانه.-م.
9. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحات 8-247.
10.Ruth
11. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحه ی 264.
12. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحه ی 265.
13. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحه ی 267.
14.Histadrut
15. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحات 9-268.
16.Urban II
17. ویلیام اُ، داگلاس، سرزمین های عجیب و مردمان دوست داشتنی(نیویورک: هارپر و برادران، 1955)، صفحه ی 291.
18.Newt Gingrich
19.Whiteman
20.Tom Delay & Dick Armey
21.Keyes
22.Mark Rich
23.Wadi Araba
24.Knesset؛ مجلس اسرائیل.
25.Mideast Monitor
26.Hertzel؛ بنیان گذار صهیونیسم.-م.
27.Pat Robertson, Jerry Falwell, Tim LaHay, Hal
Lindsey, William H.Armstrong, Oral Roberts
28.Alfred Lilienthal
29. آلفرد لیلیئنتال، رابطه ی صهیونیست: صلح به چه قیمت؟ (نیویورک: شرکت دورنمای خاورمیانه [Middle East Perspective]، 1979)، صفحه ی 488.
30.Evangelical Lutheran
31. ذکر این موارد تنها برای نشان دادن میزان عداوت دشمنان اسلام و قرآن است و مترجم به نوبه ی خود هم چون دیگر بخش های ذکر شده در این کتاب انزجار خود را از این مطالب اعلام می نماید.
32.Civil Human and Voting Rights Task Force
33.www.Ncccusa.org
34.Elenie K. Huszagh
35.Bob Edgar
36.Jerry Vines
37.Mark S.Hanson
38.Maryknoll
39.Mennonite
40.Malankara
41.Mar Thoma
42.Moravian Church
43.Swedenborgian
44.Charles Kimball
45.Wake Forest
46.Jim Wetekam
47.Prospect
48.Ayelish McGarvay

منبع : شعبان، فؤاد؛ (1390)، به خاطر صهیون(سنت یهودی - مسیحی در فرهنگ آمریکایی)، ترجمه یاسر فرحزادی، تهران، نشر ساقی، چاپ اول.